آرسین صالحیانآرسین صالحیان، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 23 روز سن داره

آرسین

سال نو مبارک

اولین عکس من در سال جدید کنار سفره هفت سین، چون بقیه مشغول تبریک سال نو به همدیگه هستن گفتم تنهایی یه عکسی بگیرم.     بابام، من، دایی علی جونم     من در کنار دایی رضا( خان دایی) و پسر دایی گلم صدرا   ...
16 فروردين 1393

سیزده به در برفی

امسال سیزده به در اونقدر برف زیاد بود که به راحتی می شد یه آدم برفی گنده درست کرد. خوب ما هم دست بکار شدیم. خوبه نه؟        بعدش رفتیم کنار رودخونه و سبزه مون رو انداخیم تو آب سیزده شما هم در بدر ...
16 فروردين 1393

چهار شنبه سوری

اولین چهارشنبه سوری من در سال 92 تو خوی بود که با عزیزان دور هم بودیم. آتیش، ترقه، آبشار نور و خیلی چیزای با حال دیگه . الان هم آماده شدم برم  آتیش بازی   هوراااااااااااااااااا، چهارشنبه سوری تون مبارک      این هم چهارشنبه سوری خونگی، البته آتیش بازی تو خونه کمی خطرناکه ... نه  ...
16 فروردين 1393

آرسین مشکل گشا

بنام پیوند دهنده قلبها قبلاً که گفته بودم من یه دستی تو حل بعضی مشکلها دارم، خوب یک از این مشکلها ازدواج دایی علی من بود که همش به تأخیر می افتاد، ولی از وقتی که من اومدم، یکی از برنامه هام ازدواج دایی جون بود که  بالاخره این مشکل هم حل و مراسم عروسی روز چهارشنبه چهاردهم شهریور برگزار شد. ما هم ماشین بابا رو گل زدیم کردیمش ماشین عروس. این عکس رو دو روز بعدش برای یادگاری گرفتیم. فردای روز عروسی هم مراسم پاتختی داشتیم. به گفته قدیمی ها اگه پسربچه ای روسری عروس رو ورداره بندازه رو درختی که پر ثمره، اون عروس خانم خیلی زود بچه دار می شه. خوب منم به همین خاطر روسری زن دایی رو ورداشتم و انداختم رو درخت خرمالوی حیاط مامان بزرگ که اتفاقا...
15 فروردين 1393

خواب بعداز میهمانی

مراسم شب هفتم تولدم، مامان بزرگها و عمو و خاله ها خونمون بودن. تو مراسم نامگذاری من، بابا صامت بعد از خوندن اذان و اقامه اسم مذهبی محمد مهدی رو تو یه گوشم و آرسین رو تو گوش دیگم صدا کرد. تو این مهمونی کلی کادو گرفتم و اونقدر خسته بودم که خوابم برد. ...
15 فروردين 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آرسین می باشد